۱۳۹۱ آبان ۲, سه‌شنبه

زیبا ترین جملات دکتر شریعتی+دانلود کتاب



آنگاه که تقدیر واقع نگردیده و از تدبیر هم کاری ساخته نیست، خواستن اگر با تمام وجود با بسیج همه اندام ها و نیروهای روح و با قدرتی که در صمیمیت هست، تجلی کند، اگر همه هستیمان را یک خواهش کنیم، یک خواهش مطلق شویم، اگر با هجوم ها و حمله های صادقانه سرشار از یقین و امیدواریمان بخواهیم، پاسخ خویش را خواهیم گرفت.
................................................................................................................. 
اگر تنهاترین تنها شوم، باز خدا هست. او جانشین همه نداشتنهای من است.  
.................................................................................................................
اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد، تو مهربان و جاودان اسیب ناپذیر من هستی. ای پناهگاه ابدی، تو می توانی جانشین همه بی پناهی ها شوی.
.................................................................................................................


وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم , وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم, وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من اورا دوست داشتم, وقتی که او تمام کرد من شروع کردم, وقتی او تمام شد من آغاز شدم و چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن است مثل تنها مردن......
.................................................................................................................
دنیا را بد ساخته اند،کسی را که دوست داری تو را دوست نمیدارد،کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نمی داری. اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آیین هرگز به هم نمی رسید.
و این رنج است
.................................................................................................................
خدایابه من زیستی عطا کن ، که در لحظه مرگ ،به بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کرده ام ،سوگوار نباشم!
.................................................................................................................
ای صد افسوس که چون عمر گذشت
معنی اش می فهمم
کاین سه روز از عمرم به چه ترتیب گذشت
کودکی بی حاصل ، نوجوانی باطل
وقت پیری غافل ، به زبانی دیگر
کودکی در غفلت ، نوجوانی شهوت ، در کهولت حسرت
.................................................................................................................
دکتر انسان ها را به چهار دسته عمده تقسیم کرده است
آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند
عمده آدمها . حضورشان مبتنی به فیزیک است . تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند . بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند
آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان . خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته اند . بی شخصیت اند و بی اعتبار . هرگز به چشم نمی آیند . مرده و زنده اشان یکی است
آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند
آدمهای معتبر و با شخصیت . کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند . کسانی که همواره به خاطر ما می مانند . دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم
آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم هستند
شگفت انگیز ترین آدمها . در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم . اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم . باز می شناسیم . می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند .ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان  اما وقتی در برابرشان قرار می گیریم .قفل بر زبانمان می زنند . اختیار از ما سلب میشود . سکوت می کنیم و غرقه در حضور آنان مست می شویم و درست در زمانی که می روند یادمان می آیدکه چه حرفها داشتیم و نگفتیم . شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.
.................................................................................................................
بهترین فرشته ها همین شیطان بود.مرد و مردانه ایستاد و گفت: سجده نمیکنم تو را سجده می کنم اما این آدمکهای کثیفی را که از گل متعفن ساخته ای این موجود ضعیف و نکبتی را که برای شکم چرانیش خدا و بهشت و پرستش و عظمت وبزرگواری و آخرت و وحق شناسی ومحبت و همه چیز را فراموش می کندسجده نمی کنم نمی بینی اینها چه می کنند؟ زمین را به چه کثافتی کشانده اند مسیح و یحیی و زکریا و علی را بی رحمانه و درد منشانه میکشند
.................................................................................................................
خدایا عقیده ام را از دست عقده ام مصون دار.
.................................................................................................................
به زور می توان چیزی را گرفت، ولی به زور نمی توان آن را نگه داشت!
.................................................................................................................
چه غم انگیز است
عمری گداختن از غم نبودن کسی
که تا بود ،از غم نبودن تو می گداخت
.................................................................................................................
ارزش وجودی هر انسانی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد ....
.................................................................................................................
چه قدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدنها که به این مردم آسایش و خوشبختی بخشیده است!!!
.................................................................................................................
مردان در صید عشق به وسعت نامنتهایی نامردند گدایی عشق میکنند تا وقتی مطمئن به تسخیر قلب زن نشدند اما همین که مطمئن شدند مردانگی را در کمال نامردی به جا می آورند
.................................................................................................................
هر لحظه حرفی در ما زاده می‏شود هر لحظه دردی سر بر می‏دارد و هر لحظه نیازی از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش می‏کند این ها بر سینه می‏ریزند و راه فراری نمی‏یابند مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایش‏اش چه اندازه است؟
.................................................................................................................
دکتر شریعتی میگه وقتی نمیتونی فریاد بزنی ناله نکن !! خاموش باش قرن ها نالیدن به کجا انجامید؟؟ تو محکومی به زندگی کردن تا شاهد مرگ آرزوهای خودت باشی .....
.................................................................................................................
برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه، قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند
.................................................................................................................
بیایید سالهای زنده بودن را دربیداری بگذرانیم ،چون سالهای زیادی را به اجبار باید خفت
.................................................................................................................
حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود اما افسوس که به جای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین درد او را بی آبی معرفی کردند.
.................................................................................................................
به سه چیز تکیه نکن ، غرور ، دروغ و عشق. آدم با غرور میتازد، با دروغ میبازد و با عشق میمیرد
.................................................................................................................
آن روز که همه دنبال چشمان زیبا هستند تو به دنبال نگاه زیبا باش
.................................................................................................................
مرگ هراسناک نیست . هراس مرگ از آنست که گریبان آدمی را تنها می گیرد و جدا می کند.
با هم به سراغ مرگ رفتن وحشتناک نیست. با هم مردن سخت نیست. با هم رنج بردن تلخ نیست. با هم زیستن و در زیر این آسمان دم زدن غربت نیست. همه بدی ها، سختی ها، تلخی ها و بی طاقتی ها و وحشت ها همه از تنهایی است. از مجهول ماندن است. جدا مردن است
.................................................................................................................
هم نشین نیک از تنهایی بهتر است و تنهایی از هم نشین بد بهتر ، مالی را به امانت بسپاری بهتر از آن است که مهر و موم کنی و مهر و موم کنی بهتر از آن است که کسی را متهم سازیم
.................................................................................................................
الهی به آنان که دوستشان داری بیاموزکه عشق اززندگی بهتر
وبه آنان که دوست ترشان داری بچشان که دوست داشتن ازعشق برتر
.................................................................................................................
خدایا : خودخواهی چندان در من بکش یا چندان بر کش تا خود خواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم
.................................................................................................................
اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری
.................................................................................................................
وقتی خواستم زندگی کنم راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم گفتند خرافات است .وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی گریستم گفتند بهانه است.وقتی خندیدم گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید می خواهم پیاده شوم 
  
دانلود کتابهای دکتر شریعتی


آنگاه که تقدیر واقع نگردیده و از تدبیر هم کاری ساخته نیست، خواستن اگر با تمام وجود با بسیج همه اندام ها و نیروهای روح و با قدرتی که در صمیمیت هست، تجلی کند، اگر همه هستیمان را یک خواهش کنیم، یک خواهش مطلق شویم، اگر با هجوم ها و حمله های صادقانه سرشار از یقین و امیدواریمان بخواهیم، پاسخ خویش را خواهیم گرفت.
................................................................................................................. 
اگر تنهاترین تنها شوم، باز خدا هست. او جانشین همه نداشتنهای من است.  
.................................................................................................................
اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد، تو مهربان و جاودان اسیب ناپذیر من هستی. ای پناهگاه ابدی، تو می توانی جانشین همه بی پناهی ها شوی.
.................................................................................................................

دانلود سخنرانی های دکتر علی شریعتی


مناجات زیبای دکتر شریعتی

از این پس می توانید از لینک هایی که در زیر درج شده به سخنرانی های دکتر علی شریعتی و دکتر الهی قمشه ای دسترسی داشه باشد.
برای ورود به صفحه دانلود سخنرانی های دکتر علی شریعتی کلیک کنید.
برای ورود به صفحه سخنرانی های دکتر الهی قمشه ای کلیک کنید.

۱۳۹۱ مهر ۲۳, یکشنبه

"راز ققنوس "


ققنوس...
همان پرنده ی افسانه ای...
ققنوس آنگاه که احساس بیهودگی می کند؛ خود را به آتش
می کشد تا از خاکسترش پرنده ای نو برخیزد...
ققنوس سمبل عشق است و امید...
همان پرنده ای که هیچگاه مغرور نمی شود و به همین علت هیچ گاه از بین نمی رود...
ققنوس به ما یاد می دهد که هیچ وقت برای شروع دیر نیست...
که می توان از خاکستر سرد هم درس طراوت و جاودانگی آموخت...
ققنوس به ما یاد می دهد که برای زیستن می توان مرد!
که نه مرگ بلکه در هر پایانی راه آغازی نهفته است...
برای زیستن دیگران باید سوخت و سوختن آموخت...
«ققنوس همان عنقا در زبان عربی است و همان سیمرغ زبان فارسی می باشد که در شاهنامه نیز ذکر شده است ودر چندین جا به یاری رستم آمده است .»
                                 
ققنوس موجودی است که هر چند سال یکبار تخم می‌گذارد و بلافاصله آتش می‌گیرد و می‌سوزد و از خاکستر آن دوباره متولد می‌شودققنوس پرنده عجیبی  است. هرگز جفتی ندارد و در تنهایی سکنا می گزیند.منقارش مثل یک نی بلند است و نزدیک به صد سوراخ روی منقارش قرار دارد.هر سوراخ صدای خاصی از خود ایجاد میکند و رازی را آشکار میکند. چون ترتیبی برای صداها قرار نداده ؛ همیشه غیر قابل پیش بینی هست که کدام صدا زودتر ایجاد میشود. وقتی ققنوس آواز سر میدهد ؛ همه پرندگان آسمان و همه ماهی های دریا تحت تاثیر قرار میگیرند.همه بادهای وحشی با شنیدن این موسیقی مدهوش کننده؛ و برای درک بهتر آن سکوت میکنند
علامه دهخدا گویند: ققنوس هزارسال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و خود با هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضه ای پدید آید و او را جفت نمی باشد و موسیقی را از آواز او دریافته اند. (برهان)
در فرهنگ زبان انگلیسی، ققنوسPhoenix پرنده ای است افسانه ای و بسیار زیبا و منحصر به فرد در نوع خود كه بنا بر افسانه ها 500 یا 600 سال در صحاری عرب عمر می كند، خود را بر تلی از خاشاك می سوزاند، از خاكسترش دگر بار با طراوت جوانی سر بر می آورد و دور دیگری از زندگی را می گذراند و غالبا تمثیلی است از فنا ناپذیری و حیات جاودان1. طی هشت قرن قبل از میلاد مسیح، رویهم در نه مرجع از پرنده ققنوس نام برده شده كه هشت مورد آن از طریق نقل قول مولفان بعدی به ما رسیده و فقط یك مورد اثر هردوت مورخ یونانی 484 تا 424 قبل از میلاد با شرح كامل محفوظ مانده كه برگردان آن از متن انگلیسی به فارسی در این جا آورده می شود 2 مصریان پرنده مقدس دیگری دارند به نام ققنوس كه من آن را جز در تصاویر ندیده ام. این پرنده به راستی نادر است و به روایت مردم شهر Heliopolis ، هر 500 سال یك بار آن هم پس از مرگ ققنوس قبلی در مصر می آید. آن طور كه از شكل واندازه اش در تصاویر بر می آید، بال و پرش بخشی قرمز و بخشی زرد طلایی است و اندازه و شكل عمومی آن مانند عقاب است. 
داستانی هم از كار این پرنده می گویند كه به نظر من باور كردنی نیست و آن این كه این پرنده جسد والد خود را، كه با نوعی صمغ گیاهی خوشبو  اندود شده، همه ی راه از سرزمین عرب تا معبد آفتاب با خود می آورد و آن را در آن جا دفن می نماید. می گویند برای آوردن جسد ابتدا گلوله ای آن قدر بزرگ كه بتواند آن را حمل نماید از آن صمغ گیاهی می سازد، بعد توی آن را خالی می كند و جسد را در آن می گذارد و دهانه آن را با صمغ تازه می گیرد و گلوله را كه درست همان وزن اولیه خود را پیدا كرده به مصر می آورد و در حالی كه تمامی رویه گلوله از صمغ پوشانده شده آن را همان طور كه گفتم درون معبد آفتاب می گذارد، و این داستانی است كه درباره این مرغ و كارهایش می گویند.مأخذ « ویکی پدیا »